جدول جو
جدول جو

معنی دب چشمه - جستجوی لغت در جدول جو

دب چشمه
نام چشمه ای در منطقه ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَ / یِ چَ / چِ مَ / مِ)
مرکّب از: یک + چشمه، یک نمونه. بخشی. گوشه ای. انموذجی: یک چشمه از فنون کشتی گیری عرضه کرد.
- یک چشمه کار، کار خوب و آراسته. (آنندراج) (غیاث)،
- یک چشمه کردن، کنایه از زیب و زینت کردن. (آنندراج) :
عروس صبحدم یک چشمه کرده
به بام چارمین ایوان برآمد.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ چَ مَ)
دهی است جزء دهستان تیمور بخش حومه شهرستان محلات واقع در 28هزارگزی جنوب خاور محلات و در 18هزارگزی جنوب راه شوسۀدلیجان به محلات. هوای آن سرد و دارای 220 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالیچه بافی است. مزارع حیدرآباد، قره گل، کندنو و گل چشمه پائین جزء این ده است. راه آن مالرو است و از طریق تیمور ماشین میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَ چَ مَ)
ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، واقع در 48هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 15هزارگزی شمال راه مالرو سبزواران به کروک. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دُ چِ مِ)
دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 27 هزارگزی شمال کرمانشاه و پنج هزارگزی خاور شوسۀ کردستان. دارای 100 تن سکنه. آب آن از چشمه است. از شوسۀ تابستان اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، واقع در 65000گزی شمال خاوری گنبدقابوس و 12000گزی جنوب راه فرعی مراوه تپه، با 540 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ چَ / چِ مَ / مِ)
مرکّب از: یک + چشم + ه، یک چشم. واحدالعین:
سحرگه که یک چشم یابد کلید
به آیین یک چشمه آید پدید.
نظامی.
مسحاء، زن یک چشمه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ چَ / چِ)
حسد. رشک. (یادداشت مؤلف) : اردشیر دانست که اردوان از دش چشمی و بدکامی (این) را میگوید. (کارنامۀ اردشیر ترجمه صادق هدایت ص 10)
لغت نامه دهخدا
(رَ چِ مَ / مِ)
ده از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان. آب آن از چشمه سار. محصولات عمده آنجا غلات و لبنیات. صنایع دستی زنان آنجا شال و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سِ چِ مَ)
دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز. دارای 227 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، کنجد و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ تِ سَ)
نام محلی به چهاردانگه در هزار جریب مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 125 بخش انگلیسی و ص 167 ترجمه آن.)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ چِ مِ)
دهی است از دهستان میزدج بخش حومه شهرستان شهر کرد. واقع در 32هزارگزی جنوب باختری شهر کرد. دارای 1159 تن سکنه است. آب آن از رودخانه تأمین می شود. راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب چشم
تصویر آب چشم
اشک سرشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو چشمه
تصویر دو چشمه
دو حدقه چشم، آفتاب و ماه، شب و روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد چشمی
تصویر بد چشمی
عمل بد چشم
فرهنگ لغت هوشیار
مردی که بزنان نامحرم بنظر شهوت نگرد، کسی که چشمش شوم باشد آنکه بدیگران چشم زخم زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب چشم
تصویر آب چشم
((بِ چَ))
اشک، سرشک
فرهنگ فارسی معین
آبی که از زمین میجوشد: یک خوشحالی غیرمنتظرهاین خواب عاقبت خوشی را که در طالع زندگی وجود دارد نوید می دهد - لوک اویتنهاو
آب سیال و روان ولی زیاد و خروشان مشروط بر اینکه شاهد تماشای آن باشید نه درون آن نشان قدرتی است که با آن رو برو می شوید و با آن رویارو قرار می گیرد. اگر از آب رودخانه یا سیل برگرفتید و نوشیدید دو صورت دارد. یا آب کثیف است یا روشن و صاف. آب کثیف مال و بهره است که از طریق نا مشروع و نادرست نصیب شما می گردد و آب روشن چیزی است مادی و مالی که از راه پسندیده به چنگ می آورید و بهره مند می شوید - منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
روستایی از دهستان عشرستاق هزار جریب واقع در منطقه ی بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از مناطق کوهستانی و ییلاقی شاهکوه و ساور استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در بیست و سه کیلومتری جنوب باختری کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
نام ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
چانه کج، صورت ناهنجار و ترسناک
فرهنگ گویش مازندرانی